ماجرای دختر آبی تمام شد. این اتفاق، ابعاد چند وجهی و تو در تویی دارد. اما آنچه که در اینجا محل توجه است، نقش سلبریتیها در پمپاژ رسانهای و انتشار نفرت پراکنی نسبت به عملکرد حکومت در این خصوص است. سلبریتیها به عنوان مداخلهگرهای کنترل نشدهای هستند که ظرفیت بسیاری برای ایجاد انواع بحرانهای اجتماعی در ایران را دارند. آنها نقشی موثر در رهبری تغییرات رفتاری در موضوعات متنوع از انتخابات گرفته تا سبک زندگی و نوع پوشش و ... دارند. بدون آن که صلاحیت آن را داشته باشند که به عنوان الگو و نمونه رفتاری برای جامعه معرفی شوند. در چند دهه اخیر نیز رسانه ملی، سلبریتیها را تا جایی که توانسته است بالای دست برده و به مردم نشان داده است. در بسیاری از برنامههای تلویزیونی سلبریتیها حضور دارند؛ تفاوتی هم نمیکند که برنامه تحویل عید نوروز باشد یا عید فطر. گذشته از این مهربانی حکومت برای دامن زدن به قدرت رسانهای و شهرت سلبریتیها، با لغو ممنوعیت به کارگیری سلبریتیها در تبلیغات تجاری در دولت دهم، به نهایت خود رسید. این میزان عطوفت یک حکومت به سلبریتیهای داخلی به نظر نمیرسد در هیچ جای دنیا سابقه داشته باشد. آنان به راستی فرزند خوانده رسانه ملی هستند هر چند در واقعیت زندگی شان، چندان دلبسته و وابسته به آرمان و اهداف کشور نباشند.
لطف بزرگتری که در حکومت ایران نسبت به سلبریتیها شده، عدم جرم انگاری اظهارات خارج از عرف، قانون و اخلاق آنهاست. سلبریتیها به آسانی میتوانند در هر موضوعی اظهار نظر کنند؛ آنها میتوانند با یک تروریست اظهار همدردی کنند و کسی متعرض آنها نشود؛ آنها میتوانند به مقدسات و ارزشها توهین کنند و کسی از آنها بازخواست قانونی نکند؛ آنها میتوانند اخبار کذب و تایید نشده را منتشر کنند و بعد از روشن شدن ماجرا همچنان به زندگی عادی خود ادامه دهند.
در کشور حدود 200 روزنامه داریم که تیراژ آنها کمتر از یک میلیون است. این در حالی است که سازمانی متولی نظارت بر محتوای روزنامههاست و در صورت ارتکاب جرم، قوه قضائیه آنها را مجازات میکند. اما چرا برای سلبریتی که تعداد فالوور آنها تا هشت میلیون نفر هم میرسد، نباید نظارتی بر رفتار او باشد؟ شاید در شرایط فعلی که مواجهه قانونی با رفتارهای سلبریتیها وجود ندارد، بهتر است سواد رسانهای مردم را افزایش داد تا کمتر تحت تاثیر آنها قرار بگیرند. آیا رسانه ملی قصد جدی برای طرد این فرزندخواندههای ناخلف خود دارد؟